داستانها با مغز شما چه میکنند: چگونه روایتگری، احساسات، حافظه و معنا را شکل میدهد

۱٫ مقدمه: داستانها چه اهمیتی دارند
هزاران سال قبل نیاکان ما دور آتش جمع میشدند و از ماجراهای روزمرهی خود، از خطراتی که با آنها مواجه میشدند، از آدمهای دیگری که میدیدند و آنچه دیدند و شنیدند برای هم داستانها میگفتند و در لابلای آن «خالی میبستند» و گاهی «لاف میزدند». گذران وقت برای بچههای انسان چه در آن زمان دور و چه در زمانه ای حتی نزدیکتر شنیدن قصههای مادربزرگ بود. انسان عصر کشاورزی زمستانهای بیکار خود را زیر کرسی مینشست آجیل میخورد و قصه میگفت و قصه میشنید. مهرگان، تیرگان، جشن سده و شب یلدای ایرانیان اوج این دورهمی صمیمی بود. حتی بعدها که قصهی شب را در رادیو گوش میدادیم و تا زمانی که «جعبهی جادویی» آمد باز هم داستانها را در قالب فیلم و سریال تماشا کردیم.
«جاناتان گاتشل» نویسندهی کتاب «حیوان قصهگو: چگونه داستانها ما را انسان میسازند» دربارهی انگیزهاش از نگارش کتاب، قصهای «پرآبچشم» دارد:
در یک روز دلانگیز پائیزی در جادهای زیبا رانندگی میکردم. با موج رادیوی «افام» ماشین ور رفتم تا یک ایستگاه رادیویی را گرفتم و شروع به گوش دادن به ترانهای کردم. خواننده از یک مرد جوان سخن میگفت که عاشق دختری شده و پدر دختر قبل از مراسم ازدواج جوان را در اتاق نشیمن منتظر نگه میدارد. جوان به عکسهای روی دیوار نگاه میکند که از دخترکی کم سن و سال به نقش سیندرلا، دوچرخه سواریاش و دویدنش در چمن ها و رقصیدن با پدرش است. ناگهان مرد جوان درک میکند که دارد چیز ارزشمندی را از پدر دختر میگیرد: در در حال دزدیدن سیندرلاست.
نویسنده ادامه میدهد:
حتی قبل از اینکه ترانه به پایان برسد به هق هق افتادم و آنقدر شدید گریه کردم که مجبور شدم ماشینم را کنار جاده پارک کنم و روی زمین بنشینم. ترانهی «دزدیدن سیندرلا» مفهوم جهانی «دردِ شیرینِ پدرِ دختر» بودن را با علم به اینکه تو دیگر مهمترین مرد زندگی این دختر نیستی به تصویر میکشد. چطور شد که یک داستان در قالب ترانه توانست منِ شاد و خرم را که اصلا آدم گریهنکنیام، اینگونه به گریه بیاندازد.
به این ترتیب داستانسرایی یکی از قدیمیترین و فراگیرترین ابزارهای ارتباطی بشر شد که در همهی فرهنگها و دورانها نقش محوری داشته است. پژوهشها نشان میدهند که مغز انسان بهگونهای تکامل یافتهاست که اطلاعات را در قالب روایت بهتر پردازش و به خاطر میسپارد .(Martinez-Conde et al., 2019)این ویژگی باعث شده تا داستانها نهتنها در هنر و ادبیات، بلکه در آموزش، بازاریابی، و حتی علوم اعصاب جایگاه ویژهای پیدا کنند. یکی از نمودهای بارز این انتقال دانش در کتاب آسمانی ما قرآن نمود پیدا کرده که به «قصص قرآن» هم مشهور است. قرآن پر از قصههایی است که برخی از آنها دستمایهی «استاد مهدی آذریزدی» برای نگارش کتاب «قصههای خوب برای بچههای خوب» شد.
در روایتهای داستانی، استفاده از عناصر متمایز — مانند تصاویر غیرمنتظره، تضادهای احساسی، یا جملات شاعرانه — میتواند به شکل چشمگیری یادسپاری را تقویت کند. این پدیده با عنوان اثر «فُنرِستورف» شناخته میشود؛ یعنی عناصری که از نظر معنا یا ظاهر با سایر عناصر همجوار تفاوت دارند، احتمال بیشتری برای ثبت در حافظه دارند. پژوهشهای اخیر نشان دادهاند که این تمایز نهتنها در حافظهی آزاد (free recall) بلکه در فرآیندهای شناختی مرتبط با بازیابی و توجه نیز نقش دارد (Kamp et al., 2025; MacLeod, 2020). در نتیجه، بهرهگیری هدفمند از تمایز در طراحی روایت میتواند به تثبیت پیام، افزایش درگیری ذهنی مخاطب، و ماندگاری تجربه منجر شود. برای مثال زمانی که در حال نمایش پاورپوینت هستید اگر یک صفحه را با کاراکتر کارتونی جذابی نشان دهید یا رنگ های متفاوت برای اعداد مهم به کار ببرید از اثر «فنرستورف» برای تاثیرگذاری بیشتر استفاده کردهاید.
۲٫ واکنش مغز به داستانها
هنگامی که مخاطب داستانی را میشنود، فعالیت مغزی او با گوینده همزمان میشود؛ پدیدهای که با عنوان جفتشدن عصبی (neural coupling) شناخته میشود. این همزمانی در نواحی مختلفی از مغز از جمله قشر شنوایی، قشر بینایی، قشر حرکتی، آمیگدال (مرکز پردازش احساسات)، و هیپوکامپ (مرکز حافظه) در مغز رخ میدهد Stephens, G. J., Silbert, L. J.,) & (Hasson, U. (2010). این فعالسازی چندلایه باعث میشود داستانها تجربهای چندحسی و عمیق باشند.
| هیپوکامپ | رمزگذاری اپیزودیک — برجستهسازی جزئیات صحنه |
| آمیگدال | پردازش هیجان — نقاط اوج احساسی |
| قشر شنوایی/بینایی/حرکتی | پردازش چندحسی — تصویرسازی و افعال کنشی |
امروزه فیلم یک نمود بسیار عینی از داستانسرایی فناورانه و مدرن است. در هنگام تماشای یک فیلم ما احساسات بسیار متفاوت و گوناگونی را از خود نشان میدهیم. فرض کنید قهرمان داستان در حال تیراندازی است. تیراندازی با تفنگ یک فعالیت بدنی است که در مغز نقطهی متناظری را تحریک میکند. پژوهشهای انجام شده بر این باورند که شنیدن صدای تیراندازی و تماشای صحنهی تیر انداختنِ بازیگر، ناحیهی حرکتی «کورتکسِ مغز» را تحریک میکند: انگار خود شما در حال تیراندازی هستید. یا در لحظات احساسی فیلم ترشح «اُکسیتوسین» حس همدلی و ارتباط را در مخاطب افزایش میدهد. در قسمتهای پرهیجان یا رضایت بخش داستان «دوپامین» ترشح میشود که سبب افزایش تمرکز و حافظه میگردد. با ترشح کورتیزول در زمانهای تنش یا تعارض در روایت، حواس مخاطب روی صحنه متمرکز میشود. و سرانجام «اِندورفین» در داستانهای طنز یا صحنههای خوش، آزاد میشود و به انسان حس لذت میدهد.
۳. چرا داستانها در ذهن میمانند
مادربزرگم را به داستانها و اشعاری میشناسم که برخی از آنها حتی بداهه بودند. مثل شعری که در مشاعره با لهجهی شیرین مازندرانی و بیان حماسی میگفت:
روان شد به مهمانسرای امیر سواران سلطان زِدِندش به تیر
من هنوز هم نمیدانم که سرایندهی بیت بالا کیست (و دوست هم ندارم بدانم!)؛ اما از پنج سالگی آنقدر این اشعار را از زبان مادربزرگم شنیدم که از حفظ شدم. یا در داستان دیگری مردم شهری را برای ما توصیف میکرد که در روزگار فراوانی، مدفوع خود را با نان تمیز میکردند و آنها را در انباری در شهر میانداختند تا اینکه خشکسالی بر آنها فرود آمد و مجبور شدند همان نانها را تمیز کنند و بخورند. این روایتها و بسیاری حکایتها و قصههای دیگر بنیان باورهای اخلاقی و ارزش های اجتماعی و فرهنگی ما را شکل میدهند و آموزههای اخلاقی[۱] حاصل از این داستانها خرد ما را شکل دادند.
داستانها با فعالسازی حافظهی اپیزودیک و شبکههای احساسی، اطلاعات را بهگونهای ذخیره میکنند که بازیابی آنها آسانتر و ماندگارتر باشد. پژوهشها نشان دادهاند که روایتهای احساسی و تصویری، نسبت به دادههای خشک و آماری، تأثیر بیشتری بر یادسپاری دارند (Zak, 2013). همچنین، استفاده از عناصر متمایز در داستان — مانند تضاد یا تصویرسازی خاص — میتواند با اثر «فُنرستورف»، حافظه را تقویت کند (Kamp et al., 2025).
۴ . همدلی و تصمیمگیری
داستانها با تحریک نواحی مرتبط با نظریهی ذهن (Theory of Mind) مانند قشر پیشپیشانی میانی، توانایی درک احساسات و افکار دیگران را افزایش میدهند .(Mar et al., 2006) این فرآیند باعث شکلگیری همدلی، تغییر نگرش، و حتی تأثیرگذاری بر تصمیمگیری مخاطب میشود. به همین دلیل، داستانپردازی در رهبری، برندینگ، و تغییرات اجتماعی ابزار قدرتمندی محسوب میشود.
۵ . آیندهی داستانپردازی و علوم اعصاب
با پیشرفت فناوریهای تصویربرداری مغزی و هوش مصنوعی، پژوهشهای جدیدی در زمینهی «نوروروانشناسیِ روایت» در حال شکلگیری است. این مطالعات به بررسی دقیقتر تأثیر روایت بر شبکههای عصبی، یادگیری، و تعامل انسان با رسانههای نوین میپردازند (Martinez-Conde et al., 2019). آیندهی آموزش، درمان، و ارتباطات انسانی بهطور فزایندهای به قدرت داستان وابسته خواهد بود.
۶. نتیجهگیری
داستانها نهتنها ابزار انتقال اطلاعات، بلکه محرکهای عصبی پیچیدهای هستند که حافظه، احساسات، و رفتار را تحت تأثیر قرار میدهند. با شناخت نواحی فعالشده در مغز هنگام شنیدن یا خواندن داستان، میتوان از این ابزار قدرتمند در آموزش، مشاوره، و ارتباطات مؤثر بهره گرفت.
یکی از کاربردهای موثر روایتگری، در کارآفرینی و برای صاحبان کسب و کارهاست. حتی کسی که برای مصاحبهی شغلی یا استخدامی داوطلب میشود میتواند با روایتهای هوشمندانه، مخاطب خود را تحت تاثیر مثبت قرار دهد. کارآفرینان برای جذب سرمایه و متقاعد کردن مشتری به سفارش محصول نیاز به روایتگری هوشمندانه دارند.
۷٫ یادداشت و منابع:
Kamp, S.-M., & Zimmer, H. D. (2023).
The von Restorff effect in free recall: The role of retrieval processes. Journal of Memory and Language, 129, ۱۰۴۲۶۴. https://doi.org/10.1016/j.jml.2022.104264
این مقاله نشان میدهد که آیتمهای متمایز در فهرستها، در حافظه آزاد بهتر بازیابی میشوند، حتی اگر در آزمونهای شناسایی تفاوتی دیده نشود.
MacLeod, C. M., & Gopie, N. (2020).
The isolation effect in memory: Distinctiveness and the von Restorff effect. Current Directions in Psychological Science, 29(۲), ۱۲۳–۱۲۹٫ https://doi.org/10.1177/0963721420901590
این مقاله اثر فن رستورف را در کنار سایر پدیدههای حافظه بررسی میکند و آن را در چارچوب نظریه گشتالت و روانشناسی شناختی تحلیل مینماید.
Stephens, G. J., Silbert, L. J., & Hasson, U. (2010). Speaker–listener neural coupling underlies successful communication. Proceedings of the National Academy of Sciences, 107(32), 14425–۱۴۴۳۰٫ https://doi.org/10.1073/pnas.1008662107 (این مقاله پایهای برای مفهوم «جفتشدن عصبی» در روایتهاست.)
Zak, P. J. (2013).
Why inspiring stories make us react: The neuroscience of narrative. Cerebrum, 2013, Article 2. Retrieved from https://www.dana.org/article/why-inspiring-stories-make-us-react-the-neuroscience-of-narrative/
(این مقاله نشان میدهد داستانهای احساسی باعث ترشح اکسیتوسین و افزایش همدلی میشوند.)
Mar, R. A., & Oatley, K. (2008).
The function of fiction is the abstraction and simulation of social experience. Perspectives on Psychological Science, 3(۳), ۱۷۳–۱۹۲٫ https://doi.org/10.1111/j.1745-6924.2008.00073.x
(این پژوهش نشان میدهد داستانهای خیالی توانایی همدلی و درک اجتماعی را تقویت میکنند.)
Kamp, S.-M., Lenhof, C., Zeiler, D., Kaumanns, A., & Malmberg, K. J. (2025).
The von Restorff effect in free recall, recognition, and source memory. Journal of Experimental Psychology: Learning, Memory, and Cognition. Advance online publication. https://doi.org/10.1037/xlm0001518
(این مقاله جدید اثر فن رستورف را در حافظه آزاد و شناسایی بررسی میکند.)
MacLeod, C. M. (2020).
Zeigarnik and von Restorff: The memory effects and the stories behind them. Memory & Cognition, 48(۶), ۱۰۷۳–۱۰۸۸٫ https://doi.org/10.3758/s13421-020-01033-5
(این مقاله تحلیلی تاریخی و تجربی درباره اثر فن رستورف و زیگارنیک است.)
Martinez-Conde, S., & Macknik, S. L. (2019).
Narrative and the brain: Neuroscience of storytelling. Trends in Cognitive Sciences, 23(۸), ۶۴۲–۶۴۴٫ https://doi.org/10.1016/j.tics.2019.06.001
(این مقاله مروری نشان میدهد چگونه روایتها شبکههای عصبی مختلف را فعال میکنند.)
[۱] morale